Back to photostream

پریشانی مهملات پریروز در سرم ... میخواهم زمین و زمان و در و دیوار را چنگ بزنم ... به حیاط میروم ... شاخهی سکویا را بر میدارم ... شیب راه به سوی در پشتی ... آوار شکوفههای کهنهی گیلاس را ... جارو میکنم ... دست تو روی پشتم ... خسته نباشی ... سر بلند میکنم ... همیشه پوست سوختهی کف دستت کم میآورد ... تنگی پوستاش را میبوسم ... خندهی قشنگات در فضا میپیچد ... بادی از شرق به غرب ... صدایی دور و شفاف ... شکوفههای خشک را پس میآورد ... خشش خشش ... زمزمهای دلهره آور بیخ نافم ... نزدیک است ... نزدیک است ... به خط افق خیره میشوم ... تیک تاک ممتدی که مدتی بود مرتب در حضورت میشنیدم ... قطع میشود ... سنجابی در دور ... روی نردهها میدود ...

3,631 views
58 faves
35 comments
Uploaded on April 26, 2018
Taken on April 25, 2018